برای
نوشتن تاریخ مهاباد به شرفنامه امیر شرفخان بدلیسی که به سال 1005 هجری
قمری تألیف شده است و تاریخ عالم آرای عباسی که به سال 1025 هجری قمری
نوشته شده، مراجعه میکنیم. با وجود اینکه شهرها و آبادیهای فراوانی در
منطقه مکریان فعلی نام میبرند، هیچگونه اشاره به نام ساوجبلاغ مکری نشده
است. این امر نشان میدهد مهاباد یا ساوجبلاغ مکری آن زمان وجود نداشته است
یا اگر هم بوده روستای کوچک وکماهمیتی بوده است که چند خانوار بیشتر
نداشته است و اما در دیگر کتب و اسنادی که در این تاریخ نوشته شده است نام
ساوجبلاغ مکری مطرح است. با این مقدمه تأسیس شهر ساوجبلاغ مکری بعد از
سال1025هجری قمری بوده است. بنابراین تأسیس شهر مهاباد مقارن است با اوایل
قدرت گرفتن سلسله صفوی در ایران.
این شهر قدمتی نه چندان کهن دارد، اما میتوان درباره آن تاریخی نوشت که
با تاریخ شهرهای که هزاران سال سابقه تأسیس دارند، برابری کند. منظور این
است که علیرغم عمر کوتاهش این شهر پیوسته مرکز بحران تحولات مختلف اجتماعی و
سیاسی بوده است و خیلیکم آرامش را به معنای واقعی کلمه بخود دیده است.
شاید موقعیت جغرافیایی ویژه یکی از دلایل مهم این وضع باشد. در این رشته
نوشتار مختصر سعی شده است به حوادث مهم و برجسته و مسایل که نقطه عطف در
تاریخ اجتماعی و سیاسی بودهاند با تکیه بر منابع موثق مورد بررسی قرار
گیرند.
... ادامه مطلب
روزگار صفویان یک دوره جدای از تاریخ ایران است و آثارهای بسیاری از نیک و
بد در تاریخ ایران برجاگذاشته است. یکی از آثار این دوره این بود که
ترکها را تکان داد و آنها را به پایبندبودن به مسائل کشوری وا داشت و از آن
زندگی بیابانی که داشتند دور گردانیده و به میان توده مردمشان آورد.
بنابراین یک عنصر نیرومند را به ترکیب جامعه ایران افزود و تا حدودی سستی و
درماندگی ایران را جبران کرد. نظر بسیاری از صاحبنظران این است که تاریخ
این دودمان با خوبی و عزت و قدرت شروع شد ولی با بدی و ذلت و ضعف و بیچارگی
به پایان رسید. این سلسله از آغاز تسلط خود به شدت با سخت گیری بیسابقه
شروع به ترویج تشیع در ایران کرد که در این راه از هیچگونه مجاهد سیاسی،
نظامی، علمی و ادبی خودداری ننمود. سختگیری و بیرحمی نسبت به امیران سنی
مذهب عثمانی قتل عام مردان و اسارت و زنان طوایف کُرد مثلأ قبایل مکری و
غیره و موارد متعدد دیگر، سیاست مذهبی شاه عباس صفوی را زیر سوال میبرد.
در نگاه منصفانه به تاریخ صفوی در ایران به این نتیجه میرسیم که کارهای
مهم و قابلتوجهی در آغاز کار این سلسله صورت گرفته است. اما واقعیت این
است بعد از شاه عباس صفوی افرادی که سر کار آمدند از نفرات قبلی نالایقتر
بودند و این نتیجه ناشایستگی آنها بود که در زمان شاه سلطان حسین داستان
قندهار پیش آمد و افغانان به آن شکل شوریدند و تا اصفهان تاختند و به آنجا
دست یافتند که موجب نابودی بسیاری از مردم اصفهان شد. دوره صفوی در حدود
250 سال از تاریخ کشورمان به خود اختصاص میدهد و دورهایست مهم و قابل
توجه .
در این جا به مواردی که از تاریخ صفویان سرچشمه میگیرد و به تاریخ شهر
مهاباد مربوط میشود میپردازیم که یکی ازآنها زمان مطرح شدن نام حکام مکری
در این منطقه میباشد نسبت حکام مکری به قبیله مکری در نواحی شهر زول(شهر
زور کنونی) وطن دارند می رسد و به روابط بعضی ازحاکمان بابان مشتق است چه
در السنه و افواه مشهور است که سیف الدین نامی شخصی حیله کار و مکار از آن
سلسله پیدا شد و از کثرت استعلام به مُکری اشتهار یافت و مکرو میتواند
باشد، سیف الدین به متانت رای و فطانت ذهن مشهور بود و به حیله و تزویر در
زبانها مذکور بود. در مبادی حال و اواخر احوال سلاطین تراکمه جمع کثیر از
عشیرت بابان و سایر عشایر کُردستان را بر سر خود جمع آورده وناحیه دریاس را
از طایفه چابقلو مستخلص گردانیده و متصرف شد و بعد از آن به تدریج ناحیه
دول باریک آختاچی وایل تیمور و سلدوز را ضمیمه دریاس کرد. از دیگر حکام
مکری میتوان به سارم بیگ مکری اشاره کرد. نام واقعی این دلیر مرد از
مشهورترین مسائل درتاریخ و روزگار تأسیس منطقه مکری میباشد. آنچه در مورد
وی لازم به توضیح است، این است که از صارم بیگ به عنوان صارم خان یزیدی در
تاریخ عالم آرای شاه اسماعیل صفوی یاد میکننددر برخی دیگر از متون از رفتن
صارمخان به جانب دریای وان یاد شده است که در این صورت دو احتمال وجود
خواهدداشت یکی اینکه صارمخان یزیدی در منطقه مُکری بوده باشد و شاه
اسماعیل به جنگ او هم رفته باشد. این احتمال بسیار ضعیف است که شاه اسماعیل
او را به جانب دریای وان عقب رانده باشد، احتمال دوم بسیار قوی و تقریباً
قطعی است این است که پادشاهان صفوی هرعملی راتحت عنوان دین ومذهب انجام
میدادند. هرکس را در مقابلشان قد علم میکرد فوراً بر چسب خدانشناسی و ضد
اسلامی و یزیدیبودن به او میزدند. چون صارم بیگ در مقابل ستمکاریهای
وحشیانه آنها ایستادگی کرد و تسلیم نشده است به طعنه او را یزیدی گفتهاند و
رفتن او را به جانب دریاچه ارومیه اشتباهی به جانب دریاچه وان ضبط و ثبت
به عقیده عمرآقا علیار که یکی از شخصیتهای مطلع و بصیر میباشد. در بعضی
متون اشاره به نام زیدهبیگ مکار شده که این هم اشتباه و تصحیف مؤلفان یا
مترجمانی است که این نوع اسامی را از نوشته های لاتینی به فارسی
برمیگردانند. زیده مکار کسی نیست جز بیگ زاده مکری که منظور همان صارمبیگ
مشهور است. هم اکنون رشته کوه بلندی در شرق مهاباد وجود دارد که به قلعه
صارم مشهور است که خاطرات غرورانگیزی از فداکاری و شهامت این سردار بزرگ
را دارد.
از روزگاران صارمبیگ به بعد است که نام سوقبولاغ مطرح شده است که این
همان نام است که ساوجبلاغ شده است. در بخش شهریار در جنوب تهران ساوجبلاغی
دیگر وجود دارد که خیلی ها را به اشتباه انداخته است، که ازجمله جغرافیای
سیاسی مسعود کیهان صفحه176 جغرافیای کردستان ناصر محسنی نیز این اشتباه پیش
آمده است و این دو ساوجبلاغ را با هم اشتباه گرفته اند. مطالبی که مربوط
به ساوجبلاغ تهران است مثلأ دادن مالیات ساوجبلاغ را به شهر ری به ساوجبلاغ
مکری نسبت دادهاند. گویا در زمان قاجاریه به خاطر اینکه این دو ساوجبلاغ
باهم اشتباه نشوند کلمه مکری رابه ساوجبلاغ یا مهاباد فعلی اضافه کرده اند.
لازم به ذکراست در کتاب عالم آرای نادری چاپ افست مسکو چند بار از
سوقبولاق اسم برده شده است که این نشانگر این است که نام سوقبولاق گستره
فراوانی داشته واین واژه کلمه ای ترکی است نباید از یاد برد که دوره توقف
مغولان در کردستان زیاد بوده است ( از620 تا670 هجری قمری بوده است) و نام
طوایف خود را روی آن منطقه مینهادند امروز هم نامهای فراوانی از قبیله
سلدوز ، لاچین ، یرغو، جغاتو ، تاتاهو و تمرچین میتوان یافت .
از حوادث مهم منطقه مکری در عهد شاه عباس صفوی میتوان به بجز واقعه قتل
عام خون بار خانهای مُکری اشاره کرد که مربوط به جنگ قلعه دمدم میباشد.
جنگ قلعه دمدم میان امیر خان یک دست آخرین امیر مقتدر ایل برادوست
وشاهعباسصفویرویداده استکه شاه صفویه با بهانهکردن اینکه حکام مُکری
در جنگ قلعه دمدمبه یاری لشکر قزاق نرفتهاند و از این مسئولیت شانه خالی
کردهاند آنها را قتل و عام کرد.
مهاباد، مقارن با جنگ جهانی
در سالهای نخست جنگ جهانی اول دولت روسیه تصمیم گرفته بود فعالیتهای نظامی
خودرا درخاک ایران توسعه دهد و از نفوذ ترکیه جلوگیری نماید زیرا که
ترکها در طی زمستان 15ـ1914 موفق شده بودند که به طرف ارومیه و تبریز
پیشروی کرده و این نواحی شمالی را متصرف شوند، قسمت عمدۀ قشون ترک از افراد
غیر منظم کُرد تشکیل یافته بود. یعنی قبایل کُرد ساکن ترکیه و ایران با
آنها متحد شده و به نام جهاد زیر پرچم عثمانیها جمع شده بودند. اتحاد
کُردهای ایرانی با ترکها از نقطه نظر سیاسی بر وخامت اوضاع افزوده بود.
دولت ایران بی طرفی خود را به تشکیل تئوری اعلام کرد اما حفظ این بیطرفی
برای او غیرممکن بود و این باعث شد که ایران وارد صحنه جنگ و عملیات نظامی
روس و ترک شده و مصائب حاصل از آن را تحمل نماید. متأسفانه وجود نیروهای
متخاصم در شهر مهاباد و اطراف آن باعث خسارات و نیازهای جانی و مالی فراوان
گردید. رؤسا و سران عشایر تحت تأثیر دول مزبور تحریک شده و به طرفداری یکی
ازآنها علیه دولت دیگر اقداماتی انجام می دادند. چنانکه به تحریک عثمانی
ها کنسول روسیه در مهاباد کشته شد و این امر منجر به ورود مجدد قوای روسیه و
قتل عام مردم شهر و اطراف گردید و بازار شهر را آتش زده و از میان بردند.
بازیل نیکیتین در صفحه 204 کتاب « ایرانی که من شناخته ام » در این
موردچنین می گوید :در پاییز سال 1915 لازم شد که مسافرتی به ساوجبلاغ کرده و
به تحقیقاتی محلی بپردازم زیرا به قراری که شنیده بودم در آنجا اجتماع
ترکها و کردها شروع شده بود در این مسافرت خانمم هم همراه بود و عملیاتی که
در آنجا انجام دادیم بی نتیجه نبود. در آنجا مقصود باطنی خود را پنهان
کرده و گفتم که برای تحقیق قتل قونسول روس کلنل یاس که در دسامبر 1914 واقع
شده به این نواحی آمدهام. بطوری که معلوم شد کلنل یاس به وضع فجیعی کشته
شده بود، وزارت خارجه روسیه از این واقع به شدت متأثر گردید ... کلنل شخص
لایقی بود که بعدها به سمت قونسول ساوجبلاغ منسوب گردید و در این پست جدید
فعالیتی نشان داد ودراندک زمانی بازندگی کُردها و زبان آنها آشناگردید،
هیچکس مانند او نمیتوانست پست نظارت ساوجبلاغ رادر میان کُردستان اداره
کند. کلنل یاس مدارک مفید فراوانی بدست آورده و آنها را منتشر ساخت، بواسطه
همین مدارک بود که ما توانستیم این نواحی را بیشتر و بهتر بشناسیم. کلنل
بواسطه صفات نیک توانست در مدت قلیلی توجه و مهر کردها را به طرف خود جلب
نمایدو باکمال اقتدار و نفوذ در میان آنها زندگی کند، بنابر ضرب المثل
انگلیسی آدم درستی درمقام درستی بود. در واقع آدمی بود که دشمن با
نظراضطراب به او مینگریست. در اواخر سال 1914 ازساوجبلاغ به میاندوآب رفت
تا وقایع را از نزدیک مشاهده کرده و با نفوذی که داشت در مواقع مقتضی در
اوضاع آنجا دخالت کند.
بدبختانه در اواسط ژانویه حاکم قدیمی تبریز که تقریباً به حالت تبعید در
قفقاز روزگار میگذرانید به ایران بازگشت و دست به اقداماتی زد که به زیان
خود منتهی گردید و عملیاتش در حوالی میاندوآب در جنگ با کردها به شکست
خاتمه یافت. در همین موقع بود که کلنل یاس به قتل رسید شخصی که قونسول را
به خاک هلاک انداخت یعنی کسی را که جنگ نمیکرد، از میان برد به این هم
اکتفا نکرده سر قونسول مقتول را بریده به ساوجبلاغ آورده و در مقابل خانه
یکی از معاریف کُرد موسوم به قاضیفتاح در معرض تماشا گذارد و همه از این
جنایت اظهار خوشوقتی میکردند. یکی از ترکها هم به نام متصرف در میان این
تماشاچیها حضور داشت و بیشتر از همه از این واقعه اظهار خوشوقتی میکرد.
گویا این شخص به توسط اشخاص دیگری غیر از آنچه ذکر شد به عمل پرداخته بود،
خلاصه پس از نمایش، سر بریده را به دست بچه های کُرد دادند وخدا میداند که
در کجا مفقود گردید، تن او را در میاندوآب در نزدیکی رودخانه دفن کردند و
بطوریکه شنیدم طغیان آب بهاری قبر و جسد را با خود برد. چندی بعد ژنرال
ریبال چینکو به تلافی این جنایت خانه قاضی فتاح را آتش زد و با خاک یکسان
کرد. من مایل بودم که با رؤسای قبایل کُرد تماس گرفته و با نصایح لازم آنها
را وادار کنم که رفتار عاقلانهای پیش گیرند. نیکیتین چنین ادامه می دهد :
« مسأله جهاد به وسیله شیوخ و عوامل آنها خیلی زود در کُردستان انتشار
یافت تنها یکی از شیوخ به نام « شیخ بابا » که در حوالی ساوجبلاغ زندگانی
با زهد و تقوایی داشت و در نظرکُردها محترم بود با این اعلان جهاد مخالفت
میکرد و... شیخ بابا اعلان جهاد ترکهای عثمانی را منافی با مقررات اسلام
میدانست و نظر به نتایجی که در دنبال داشت تصویب نمیکرد. اساس روابط ترک و
کُرد در هنگام جنگ استحکامی نداشت و اشخاص فهمیده با آن اعتمادی نداشتند،
زیرا که ترکان در موقع لزوم کسانی را که سد راه می دانستند از میان می
بردند. اعدام محمد حسین خان سردار ( پسر سیف الدین خان و نوادۀ عزیزخان
سردار کل)حاکم وقت ساوجبلاغ، اعدام سیف الدین سقزی حاکم سقز و اعدام عارف و
شاعر بزرگ کُرد شیخ بابا سعید " صدرالسادات "نمونه های است که می توان به
آنها اشاره کرد. در ابتدای جنگ روحانیون کُرد که ازتأثیراث سیاسی قسطنطنیه
دور بودند . اعلان جهاد را فقط از دیدگاه مذهبی میدیدندکُردها را به جهاد
دعوت میکردند، اما عده ای از روحانیون که در خود ترکیه زندگی میکردند و
از سیاست دور نبودند نسبت به این اعلان جهاد مخالفتهایی بروز میدادند
مانند: ابوبکر افندی اردبیل و محمد افندی اهل سنجاق و عبدالقادر افندی اهل
بیاره و طه افندی اهل حکاری و غیره. این روحانیون به کُردها میگفتند : «
جنگی که شما را به آن دعوت میکنند مشروع نیست این دعوت به جهاد با شرایطی
که شریعت معین میکند موافقت ندارد. همزمان با فکر مذهبی ، مسأله ملیت کُرد
به میان آمد. در اواسط قرن نوزدهم باب عالی در جاهایی به کُردستان دست
اندازی کردکه قبل از آن توسط امیران و اشراف کُرد اداره میشد و این موضوع
هنوز در خاطر اشراف کُرد باقی بود بنابراین این اعقاب کسانی که از نفوذ و
قدرت اشرافی محروم گردیده بودند به امکان بازگشت آن امیدواری پیدا کردند
مانند خانوادۀ بدرخان بیگ بوتان از اعقاب ابراهیم پاشای میلانی که خود را
شاهزاده میدانست و بیگهای میرسودیان و محمدیان و میرهای حکاری و ... اما
این امیدواری با سیاست تبعید و زندان و قتل کُردها از جانب دولت عثمانی
روبرو شد و اشخاص بزرگ و محترمی درکردستان مرکزی به قتل رسیدند، ازآن جمله
شیخ عبدالسلام و شیخ سعید سلیمانیه و شیخ سلیم بدلیسی وسید علی هیرانی و
نوادۀ او شیخ شهاب الدین و شیخ نورمحمد بریکی و ... به هر صورت، اعلام جهاد
عثمانیها علیه روس در جنگ بینالمللی اول وقبول آن ازطرف عده ای
درمنطقه، بسیار به زیان شهر مهاباد تمام شد و آمار قتل عام مردم کُرد
مهاباد و حومه توسط قوای روسی بین پنج تا ده هزار نفر نوشتهاند. پس
ازانقلاب اکتبرروسیه وعقب نشینی قوای روس،دولت عثمانی هم قوای خود را از
مهاباد خارج کرد شهر به کلی ویران و خالی از سکنه شده بود. اهالی شهر به
روستاها و شهرهای مرزی عثمانی(مانند سلیمانیه و...) پناه برده بودند.درآن
زمان جمعیت خود شهر مهاباد چیزی بین هفت تا ده هزار نفر بوده است .
سال سیل
روز جمعه 9/5/1315 شمسی، ناگهان هوای شهر مهاباد طوفانی و منقلب می شود و
رعد و برق و باران و تگرگ در میگیرد. وضع شهر که آن وقت نه خیابان درست و
حسابی داشته، نه فاضلاب مناسبی که آبهای اضافی را ببرد، باعث میشود که
این ریزش باران برای شهر بسیار گران تمام شود. در فاصله یک ربع تا نیمساعت
از طرف کوههای واقع در جنوب شهر سیل مهیبی به سوی شهر جاری میشود. محله «
خرآ » که امروزه از پارک استاد مجدی تاچهارراه آزادی را شامل می شود، در
مدت زمان کوتاهی تخریب می شود و بعداز آن بازار شهرویران و کالاهای موجود
در آن همراه با جریان سیل به رودخانه مهاباد ریخته می شوند. پاک کردن گل و
لای و آثار به جا مانده از سیلاب در حدود یک سال طول می کشد. عده ای نیزغرق
می شوندو تلفات جانی هم به بار می آید . شهر آن زمان بزرگ نبود، اما محله
خرآ و بازار شهر جاهایی بودند که شدیدترین آسیب و زیان جانی و مالی را
دیدند. امروزه بارانهایی به مرتب شدیدتر و وحشتناک تر هم می بارد ولی وجود
خیابانهای آسفالته و جویهای نسبتاً مناسب و فاضلاب عمومی شهر و... باعث می
شود که آن باران از شهر عبور نماید و به رودخانه بریزد .
پس ازاین سیل رضاشاه به شهر آمد و از خرابی ها بازدید نمود و به مسوولان
دستور داد که خسارات مردم را جبران نمایند. تا این تاریخ نام شهر ساوجبلاغ
مکری بود. بعد ازجریان سال سیل که این اصطلاح سال سیل به شکل تاریخ یک دوره
از مهاباد در آمده است، وقتی رضا شاه به تهران بازگشت، دستور داد که از
طریق فرهنگستان نام این شهر هم همچون بسیاری از جاهایی که نام عربی یا
مغولی داشتند، تغییر دهد.
در جلسه فرهنگستان بنا به پیشنهاد مرحوم ـ رشیدیاسمی ـ که استاد دانشگاه و
عضو فرهنگستان بود کلمه «مهاباد » به جای ساوجبلاغ مکری پیشنهاد گردیدکه
درنهایت به تصویب رسید و از آن تاریخ به بعد نام این شهر « مهاباد » شد.
مهاباد یک معنیش ( ماه آباد ) است که ماه شکل دیگری از کلمه (ماد) است و
معنی آن « ماد آباد » است.
خصوصیات تاریخی ، فرهنگی و اجتماعی قوم کُرد
قبل از اینکه در باره منشاء نژاد اکراد صحبت شود بهتر خواهد بود بدانیم
چرا این طایفه را کرد مینامند؟ و لفظ کرد از کجاست؟ کتابهای تاریخی جدید و
نژاد شناسی قدیم و جدید نظیر نوشتههای تورودان ژن Thureau.Gin درایور
Driver و پروفسور مینورسکی و همچنین گزنفون سردار و معرف معروف یونانی و
استرابون و سرمارک سایس و نیز کتیبههای آشوری از فلاتی بنام Kardaka و
طوایفی بنام کورتی Kortti که ساکن آنند صحبت میکنند وتا با مروز که آنرا
دنبال مینمایند آن سرزمین حوضه بالای دجله و فرات و ناحیه کوه "جودی"و
میان موش و دراربکر و سرچشمه های زاب کبیر و ضغیر و کوههای زاگروس و مردم
آن را "کردان" امروزی میدانند و این مطلب تقریباً مسلم شده که از چنین هزار
سال باین طرف هیچگونه تغییر و تبدیلی در ساکنان آن سرزمین صورت نگرفته
است . با این حساب گوتی ها ،کورتی ها و قردوها و بقولی که منسوب به یونانی
ها است کردوئن ها به گفته ارامنه کردوخ ها هم یکی بوده و همان اکراد امروزی
میباشند.
نظامی، شاعر بلند آوازه ایران میفرماید:
گر شد پدرم به نسبت جد یوسف پســـر زکی محمد
گر مادر من رئیسه کـــرد مادر صفتانه پیش من مرد
و این نظریه را دانشمندان متبحری چون همارتون (Homarton) و وایسباخ
(Waissback) و نولدکه (Noldke) تأیید نموده و میگویند قوم کورتی که مورخان
یونان قدیم در جزء طوایف ماد و پارس نام بردهاند همین کرد فعلی است.
نوشتههای اردشیر بابکان سر سلسله ساسانیان و سایر مورخین عرب و ایرانی را
دلیل این ادعا بیان میکنند.
راسیک و دراور مستشرقین معروف این منظور را چنین بیان میکنند (در طول
تاریخ تا آنجا که بیش از سه هزار سال به عقب برمیگردد. در هر جا به نامهای
گوتی یا کورتی ، خالدی الکردی ،کاردا ، کار توخی، سیرتی غوردیای ،
غوردوئهتی ، کارتاوایه ، کارداک ،....... برمیخوریم باید بدانیم همه آنها
اجداد کردهای امروزی را تشکیل می داده اند و همین نام را به سرزمین خود که
عبارت ازهمان مناطق فوق الذکر باشد داده اند ).ا.م دیاکونوف در کتاب تاریخ
ماد مینویسد: واژه کوتی فقط در هزاره سوم و دوم قبل از میلاد معنی و
مفهوم داشته است و به یک گروه معینی اطلاق میشده که در مشرق و شمال غربی
لولوبیان (سراسر اراضی که از دریاچه اورمیه تا بخشهای علیای رود یاله ممتد
بود ، گفته میشد که همان ناحیه شهرهای کنونی میاندواب و بانه و سلیمانیه و
ذهاب و سنندج است)و در خاک آذربایجان کنونی و کُردستان زندگی میکردند ودر
هزاره اول قبل از میلاد همه "اورارتوئیان" و مردم "ماننا" و"ماد"
را"کوتی"مینامیدند و فقط گاهی در کتیبه های نظیر کتیبه "سارگوم دوم"
مادهای ایرانی زبان از "کوتیان"مشخص و ممتاز گشته اند.
عده ای دربعضی از کتابها به استناد قرآن کریم در مورد طوفان نوح و به ساحل
رسیدن کشتی حضرت نوح درکنارکوه "جودی" مینویسند. همان زمان اقوامی که
دراطراف همین کوه زندگی میکردهاند، گوتی نام داشتهاند و نام خود راهم
بدان داده بودهاند که امروز با تغییر لفظ گوتی،جودی شده است.
"ابن قتیبه"درکتاب "عیون الاخبار"مینویسد: اولین آبادی که پس ازطوفان نوح
ساخته شده"بقردی" بود که نامش در سوقالثمانین است و وجه تسمیه آن چنین
است"نوح چون ازکشتی بیرون آمد آنجا را بنانهاد و برای هریک از مردانی که
باوی به کشتی پناه برده بودند خانهای ساخت و چون هشتاد نفر بودند آنجا را
"سوق الثمانین" خواندند.
نظریه دیگردر اینباره متعلق به فون لوشان است میگوید: در2500 سال قبل
ازمیلاد آریائیها به ایران آمدهاند و قسمتی ازآنها به فارس رفته و دسته
دیگر به کوههای زاگروس رفته و طایفه طایفه شده بنامهای لولو،گوتی،
کوسی،مانائی،کاردوس ،خالدی،کاردو وماد معروف شده اند.
با توضیحات فوق ومدارک و آثارموجود و کشف شده میشود با اطمینان گفت که
برای تاریخ کُرد و سابقه آن میتوان تاچند هزارسال پیش ازمیلاد به عقب برگشت
که بقول دکتر"سپایرز" این رقم تاشش هزارسال قبل ازمیلادبه عقب برمیگرد دو
تابه آنجا میرسدکه نخستین دوره به سال 3600قبل از میلاد ختم می شود که
سلطنت "نارامسین" پسر "سارگون اول" پادشاه " اکد " بدست "گوتی"ها یا
اکراد"آراراتی"منقرض گردید و سلاطین کُرد بیش از دو قرن برسرزمین "سومر،اکد
وعیلام"هم جزو متصرفات سلطنت "گوتی" یا اکراد قرار گرفت. با توجه به یک
چنین مأخذی است که نتیجهگیری این امرکه سابقه وجود سلطنت وحکومت در اکراد
حکمرانی آنان (اکراد) در سرزمینهای جغرافیایی خودشان مربوط به خیلی پیش
ازاین تاریخ است کاملاً منطقی وعلمی مینماید.
چنانکه ما از پادشاهی بنام "سیراب" خبر داریم که پادشاه شاخهای ازاکراد
"لولوم ها"بود که خیلی پیش از تاریخ قتح سومر"سومرواکد"بوده و نوشته های
مختلفی هم که به آن اشاره کرده اند. این نظریه را تأیید میکنند، که البته
ناقض نظریاتی نظیر اینکه میگویند : قدیمترین اثری که نام "کرد" بمیان آمده
کتیبه "وارادنز"مربوط به 2272قبل ازمیلاداست، نمیشود بلکه مکمل و یا
تصحیح کننده آنها میتوانند باشند. چنانکه با تو که ThuresllDangiبه اشاره
"تورودانژن" مورد تائید باستانشناسان و محققین این رشته است مطلب بیشتر
مورد قبول قرار میگیرد.
دکترسپانیرر سابقه این امر را تا شش هزارسال قبل ازمیلاد درکوههای زاگروس
تشخیص داده میگوید: این گفته استرابون خواننده را بیاد چگونگی تربیت
جوانان اسپارتی یونان میاندازد که در زمان باستان عمل میشده و شباهت
زیادی با این نوع تربیت کارداکها دارد ، حال کدامیک ازدیگری اقتباس کرده
بوده، معلوم نیست.
خصوصیات تاریخی ، فرهنگی و اجتماعی ایلات شهرستان مهاباد در گذر تاریخ
در کتاب ساختار سازمان ایلات و شیوه معیشت عشایر آذربایجانغربی تألیف
ابراهیم اسکندرینیا شرح مفصلی راجع به ایلات و عشایر آذربایجان غربی و
شاخه های اصلی و فرعی آنها ارائه گردیده است. در این کتاب راجع به ایلات و
عشایر شهرستان مهاباد نیز مطالعات ارزشمندی به عمل آمده است که خلاصه آن در
این مبحث ارائه میگردد.
به طور کلی بخش مهمی از سکنه شهرستان مهاباد از اکراد مکری هستند و این
ایلات از قبایل منگور، مامش ، گورک ، پیران ،سوسنی ، ملکاری ، بریاجی ،
پژدری (پشه ری) ، مرگه ای ، دهبکری ، بیگ زاده ها ، بابان ، خانزاده ها و
بلباس تشکیل شده است.
در زمان شاه عباس صفوی در نبردهای میان افراد قزلباش و ایل مکری ، صدمات
فراوانی به این ایل وارد شد و مورد قتل و غارت قرار گرفتند.بعد از پایان
این کشتارها ،شیربیگ نامی از آن جماعت که نسبت به شاه ارادت می ورزید و
برادرش مقصود بیگ در ملک ایشیک آقاسیان در گاه بود ،مورد عنایت شاهانه قرار
گرفت و حکم شد که هر کس از مکریان بر سر او جمع شوند از قتل و غارت در
ایمن بوده باشند. قلیلی از باقیماندگان مکری بر سر او جمع شدند و جان به
سلامت بردند.
بعد از قتل عام اکراد مکری ،شیر بیگ مکری باقیمانده ایل و عشیره را
راهنمایی کرد تا به مناطق جنگلی و کوهستانی پناهنده شدند و منطقه جلگهای
قلمرو آنان تا مدتها خالی از سکنه بود.
بعد از شیر بیگ، پسرش بوداغ سلطان سرکرده مکریان گردید.او در سال 1038
هجری قمری ابتدا در میرآباد نعلین ساکن شد و سپس مهاباد فعلی( ساوجبلاغ )
را به عنوان مرکز قلمرو مکری انتخاب کرد و نسبت به عمران و آبادانی این شهر
همت گماشت.بعد از بوداغ سلطان پسرش موسی سلطان و نوه اش شیخ علیخان در
سردشت و ساوجبلاغ امارت کردند. پس از آنان نیز محمد خان پسر شیخ علیخان در
ساوجبلاغ امیری داشت که پس از فوت او در سال 1212 هجری قمری برادرش بوداغ
خان که در سردشت ساکن بود به ساوجبلاغ آمد. در دوران امارت بوداغ خان در
ساوجبلاغ (1212 -1238 ه.ق) مبارزه بین مکری ها از یک طرف و دهبکری و بلباس
از طرف دیگر شدت یافت.
در زمان کریم خان زند ،امام قلی خان پسر عموی بوداغ خان از طرف آن پادشاه
مامور حکومت مکری شد.اما در مبارزه با بوداغ خان شکست خورد و به قتل رسید .
سپس علی مردان خان زند ،محمود پاشای بابان را به تسخیر مکریان تحریک کرد
اما او هم توفیق نیافت. در این ضمن بلباس ها مناطق وسیعی از غرب مکریان ،
به ویژه اطراف سردشت را اشغال کرده بودند و برخوردهای متعددی میان مکری ها و
بلباس ها روی داده بود.
مامش ها نیز تحت رهبری کاک ابراهیم پسر کاک سلیمان ، دهات محال آختاچی را
غارت کرده بودند. بوداغ خان ابتدا میخواست از طریق دوستی با آنان رفتار
نماید . اما چندی بعد با احمد خان حاکم مراغه باپیر آقای منگور را با هزار
سوار برای شرکت در جشن عروسی به مراغه دعوت کردند و در آنجا همه آنان را به
قتل رسانیدند.
بوداغ خان به منظور استحکام موقعیت خود و مبارزه با بلباسها ، با افشارهای
ارومیه و حاکم مراغه متحد شده بود. از طرف دیگر حاکم ارومیه ، محمد قلی
خان بیگلر بیگی با اهالی ارومیه و افشارهای آنجا و متحدان آنها دشمنی
میورزیدند، لذا بوداغ خان را به ارومیه دعوت کرد و پس از بازداشت چشمهایش
را کور نمود.
بعد از مرگ بوداغ خان ، ابراهیم خان باکوئی که قبلاً ضابط دیوان مکری بود ،
از طرف نایبالسلطنه، حاکم مکری شد. اما بعد از دو سال به علت ظلم و ستم
از حکومت مکری برکنار شد و شیخ علی خان پسر احمد خان مقدم به جای او نشست و
او نیز بعد از یک سال فوت نمود. در سال 1241 هجری قمری از طرف نایب
السلطنه عباس میرزا حکومت موروثی مکری مجدداً به عبداله خان پسر بوداغ
سلطان تفویض گردید . عبداله خان و لشکریان ایلات مکری در جنگ هرات خدمات
مهمی انجام دادند و پس از مراجعت از جنگ هرات در سال 1255 هجری قمری مورد
لطف و عنایت بیشتر شاه طهماسب صفوی قرار گرفتند .
در این زمان تضاد و برخورد دهبکری و مکری به صورت شدیدتری نمایان گشت.
عبدالهخان برای سازش با عباسآقای دهبکری و جلوگیری از برخورد ، دخترش را
به عقد پسر او ، قادر آقا ، در آورد عبدالهخان در 16 ربیع الثانی سال 1256
هجری قمری عباسآقا دهبکری و اطرافیانش را در ساوجبلاغ به قتل رسانید و
قادر آقا پسر او و داماد خویش را زندانی کرد . آنگاه از محمد آقا برادر
عباس آقا خواست که اظهار اطاعت کند و خود نیز در اطراف شهر مشغول سنگربندی و
تهیه مقدمات جنگ گردید . محمد آقا دهبکری اظهار اطاعت نکرد و با 800 نفر
سواره و پیاده شهر را محاصره نمود. عبدالله خان میخواست قادر آقا را به
قتل برساند. اما با وساطت عبدالکریم خان ، برادر عبدالله خان و حاج سید
بایزید، قادرآقا آزاد شد و به لشکر دهبکریها که شهررا محاصره کرده بودند،
پیوست. مدت یک شبانه روز جنگ در گرفت. آنگاه دهبکریها به روستای ایندرقاش
(اگریقاش) مراجعت کردند و پیروت آقای دهبکری برای شکایت به تبریز رفت روز
بعد قریب هفت هزار سواره و پیاده مسلح (بلباس)به دهبکریها پیوستند و جنگ
مجددا" شروع شد و مدت یک هفته ادامه داشت. در این بین پیوسته از اطراف برای
هر دو طرف کمک میرسید.
در این آشنا حسین خان قولو با 60 سوار از تبریز به سابلاغ اعزام شد و خان
اظهار اطاعت نمود و از آنجا راهی تبریز شد و سپس در تهران به خدمت شاه رسید
و مورد سرزنش قرار گرفت. در این زمان امیر نظام میرزا علی اشرف و حاجی
میرزا نجف سرهنگ از طرف دارالسلطنه تبریز برای سرکشی به سابلاغ اعزام شدند و
احجاف محمد شریف بیک باعث ناراحتی اهالی شد تا در زمستان سال 1256 هـ.ق
خدادادخان گرجی از تهران برای حکمرانی مکری اعزام شد و بعد از ورود به
سابلاغ تمام افراد خانواده خان را به اورمیه فرستاد و املاک آنان را ضبط
نمود و بین دیگران بویژه بلباسها تقسیم کرد . جور و ستم خدادادخان باعث شد
که اهالی شهر شکایت کنند.
از سوی دیگر عبدالله خان و همراهانش مدت 20ماه در تهران اقامت کردند و در
ششم شعبان 1257 هـ.ق به حضور شاه رسیدند و مورد نوازش قرار گرفتند و حکومت
مکری مجددا" به عبدالله خان اعطاء شد. خان در تبریز نیز مورد نوازش
نائبالسلطنه قهرمان میرزا قرار گرفت قهرمان میرزا محمد آقای دهبکری و
عدهای دیگر از دهبکریها را که به تبریز آمده بودند دعوت کرد که از عبدالله
خان اطاعت کنند. اما آنها دعوت او را نپذیرفتند و به همین سبب به دستور او
زندانی شدند. این تحولات موقتا"باعث تضعیف دهبکریها شد اما مرگ قهرمان
میرزا وضع را به نفع دهبکریها تغییر داد.در سالهای بعد نیز مبارزه دهبکریها
و مکریها ادامه داشت .در اواخر قرن سیزدهم مکریها تقریبا" تمام املاک خود
را در منطقه شهر ویران از دست دادند و سپس انتخاب حکام مکری توسط
دارالسلطنه به قدرت آنها پایان داد.
منابع :
- سایت شرکت عصرارتباطات مهاباد